سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  حلاج
راسخان در دانش کسانی اند که دست نیکی و زبان راست و دل صاف وعفّت شکم و فرج دارند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
34152
بازدیدهای امروز وبلاگ
4
بازدیدهای دیروز وبلاگ
2
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
حلاج
صادق
دانش آموزی هستم که به نجوم علاقه وافری دارم.
لوگوی وبلاگ
حلاج
فهرست موضوعی یادداشت ها
مسائل[6] .
بایگانی
زمستان 1385
پاییز 1385
پیوندهای روزانه

حلاجی دیگر بهتر ازما نویسنده اش خودم هستم [27]
[آرشیو(1)]

اوقات شرعی
لینک دوستان

خلبان
شهیدقدوسی

خودم

لوگوی دوستان



اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   صادق  

عنوان متن جنگی بود جنگی نبود!!!!! یکشنبه 85 آذر 5  ساعت 9:39 عصر

شهریور ماه سال 1359 کشور اسلامی ما مورد تهاجم بیگانگان قرار گرفت. امریکا در راس کشورهای مهاجم و عراق در نقش مجری اصلی بود. کسانی که همت مردانه داشتند، با اطاعت از ولایت فقیه، که جنگ را در رأس همه ی امور دانسته بود، زندگی روزمره ی خود را تعطیل کردند و به دفاع از سرزمین مقدس ایران مشغول شدند.


اراده ی ملی در حفظ کیان آبا و اجدادی مان در بسیج مستضعفین متبلور شد و معنای بسیجی بودن ، دفاع از کشور و آرمان های انقلاب تا سرحد نثار جان بود. در این میان سپاه پاسداران نیز، بنا بر آنچه قانون اساسی بر عهده اش گذاشته بود، پاسداری از آرمان های انقلاب را به عهده داشت و بسیج مردم را در دفاع مقدس از تمامیت ارضی و آرمان های انقلاب زیر پوشش گرفت. عده ای نیز از همان دوران آغاز تهاجم بیگانگان به میهن اسلامی راه خویش را از متن مردم جدا کردند و سالم ترینشان فقط به فکر گذران زندگی و ثروت اندوزی بودند و آنها که کثیف تر بودند و خیانت را افتخار می دانستند ، به ستون پنجم دشمن تبدیل شدند.


دفاع مقدس خاتمه یافت، دوران سازندگی سپری شد و مدیریت انقلابی کشور با پشتوانه مردمی (بسیج) تا بدانجا پیش رفت که نیازهای اساسی خود را تأمین کرد ، روی پای خود ایستاد و در عرصه ی فناوری آن چنان درخشید که به مرز تکمیل دانش هسته ای رسید و دشمنان اسلام و ایران اسلامی را نگران کرد.


از طرفی فرهنگ مبارزه با ظلم و بی عدالتی در مقیاس جهانی را به مظلومان عالم آموخت و اکنون گروه ها و کشورهای متعددی با الهام از انقلاب اسلامی ایران با جهان تک قطبی مخالفت می کنند.


اکنون سال های سخت سپری شده است و کم ترین انتظار از حاشیه نشینان و فراریان از خطر این است که حرمت مردان آتش و خون را پاس بدارند ؛ اما با تعجب مشاهده می شود که با الهام از القائات دشمن و به انگیزه ی دنیا طلبی ، ناجیان کشور و مردم از شر دشمنان را به نظامیگری متهم می کنند و اینگونه وانمود می کنند که دفاع از ناموس، کشور و آرمان های انقلاب جرم است و بسیجی و پاسدار بودن (یعنی پاکبازی و جانبازی نمودن در راه وطن) خیانت است!


کسانی را که در سخت ترین شرایط با به خطر انداختن سلامت و جان خود از کشور پاسداری کرده اند را نظامی می خوانند تا با این انگ آنها را از عرصه ی مدیریت کشور دور سازند، تا عافیت طلبان و کسانی که در روزهای سخت دفاع ، نقش ستون پنجم دشمن را ایفا می کردند ، یکه تاز باشند. اما آنچه بیش از همه حائز اهمیت است اینکه ملت ایران دوست را از دشمن و خدمت گزار را از خائن به خوبی باز می شناسد و در انتخابات اخیر بار دیگر با رای به دکتر احمدی نژاد، فرزند خود را به جهانیان معرفی کرد. آیا چشم بینایی هست؟!



  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   صادق  

عنوان متن جلسه وبلاگ نویسان یکشنبه 85 آذر 5  ساعت 9:37 عصر

حرف اول: روی کرد به اینترنت و وبلاگ و مهمتر از آن توجه به وبلاگ نویسان، از طرف نهاد ریاست جمهوری اسلامی، فی نفسه ارزشمند است. دلم می خواهد بحث را همین جا به پایان ببرم و به صورت جدی به مسئله نپردازم، اما موضوع آن همه جدی است که اجازه می خواهم در چند پست به آن بپردازم.


تخصیص اعتبار: نخست اینکه تا نگاه به این مقوله جدی و حرفه ای نباشد، دستاورد آن آگر نگوییم صفر، ولی ناچیز خواهد بود. بحثی که در جلسه ی پس از افطار، در ساختمان کوثر نهاد ریاست جمهوری درگرفت، فقط یک نگاه طلبکارانه را شامل نمی شد. یکی از دوستان سخن از استفاده ی مجانی از فکر را مورد نقد قرار داد و دیگری گفت که برای سامان بخشی به گروه وبلاگ نویسان باید اعتبار تخصیص داد. من با این دومی کاملاً موافقم. تا زمانی که گروه مشاورین جوان، به عنوان خشت اول، به این نتیجه نرسند که باید به نحوی از وبلاگ نویسانی که حرکتشان به حال ایران عزیز مفید است حمایت کرد، چیدن خشت های دیگر کج بردن دیوار تا ثریا است. واضح است که یک وبلاگ نویس حرفه ای روزانه چند ساعت وقت مفید و انرژی خود را صرف وبلاگ نویسی و پی گیری های جانبی می کند. این چند ساعت را می تواند برای امرار معاش استفاده کند که در حالت فعلی از دست داده است. از طرفی هزینه ی تلفن و اکانت را نیز متقبل شده است.


تهدیدهای پیش رو: اگر بحث تخصیص اعتبار جدی گرفته نشود، ادامه ی فعالیت وبلاگ نویس، از منظر ملی، دچار چند تهدید می شود: نخست اینکه هر آن باید منتظر دل سرد شدن وبلاگ نویس و خداحافظی او با دنیای وبلاگ شد. اتفاقی که معمولاً رخ می دهد و هر از چند گاهی شاهد وداع یکی از وبلاگ نویسان فعال هستیم. نکته دوم اینکه ممکن است وبلاگ نویس فقط به دغدغه های شخصی (دلی) خودش بپردازد و لزوماً تمام دغدغه های شخصی مفید به حال کشور نیست. در حالی که همین فرد توانایی هایی دارد که اگر ببیند بهای آن – ولو مختصر – پرداخته می شود، استعداد و توان خود را در جهت ملی به کار می گیرد. نکته سوم اینکه ممکن است وبلاگ نویس جذب جریان های انحرافی ای گردد که نتیجه ی آن چیزی جز خسارت برای کشور عزیزمان به بار نیاورد. و البته نکات دیگری را نیز می توان برشمرد.


چرا هزینه نکنیم؟ بحث دیگر اینکه به 3 دلیل متقن باید به این امر پرداخت: 1- وقت، هزینه ها و کار وبلاگ نویس ارزشمند و قیمتی است. 2- اعتبار لازم در این زمینه قابل تخصیص است و دولت محترم فقیر نیست. 3- وبلاگ نویس به این اعتبار نیاز دارد. هر کدام از این 3 گزینه اگر به نظر شما اشتباه است، حق دارید که به این مسئله بی توجهی کنید.


حرف آخر: آقای بابایی، آقای منصوری، آقای زرگر، آقایان گروه مشاورین جوان که رئیس جمهور اصولگرا و مردمی به شما اعتماد کرده اند تا این مجموعه را هدایت کنید!دیدید که در جلسه چگونه فضای بحث آکنده از اعتبار ریالی شد و چگونه می توانید چشمان مبارک را به روی این مهم ببندید و در رؤیا گمان کنید که با یک اشاره از طرف شما وبلاگ نویسان با جان و دل و بدون کمترین مشکلی توقعات شما را برآورده سازند؟!لطفاً به منطق این نوشتار و پشتوانه ی فکری و اجرایی آن فکر کنید و در آینده کار را با قوت، جدیت و اخلاص پی گیری نمایید و مطمئن باشید که من از موضع شما و برای پیش برد اهداف ارزشمندتان مورد را طرح کردم و نه از منظر یک وبلاگ نویس که دوستان می دانند کمبود شغل ندارم.



  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   صادق  

عنوان متن داستان نویسی یکشنبه 85 آذر 5  ساعت 9:33 عصر

لینک مستقیم به مطلب  داستان نویسی را از کجا آغاز کنیم؟

داستان نویسی را باید از خواندن داستان های خوب شروع کرد. مطالعه ی مستمر داستان، آموزش غیر مستقیم نویسندگی محسوب می شود و هستند کسانی که بدون مطالعه ی هیچ کتاب آموزشی و بدون گذراندن هیچ دوره ی آموزشی، داستان های خوبی نوشته اند.


از آنجا که داستان در باره ی انسان و زندگی نوشته می شود، داستان نویس باید در زمینه ی تمامی علومی که به انسان و زندگی مربوط می شود - علوم انسانی - نیز مطالعه داشته باشد.


از طرفی چون انسان موجودی است که علاوه بر بعد مادی دارای بعد آسمانی و روحانی است، نویسنده باید از علوم غیر مادی (غیب ، روح، فلسفه ، دین و ...) نیز بهره ی کافی داشته باشد.


دیگر اینکه نویسنده باید در انواع ادبی و هنری (تئاتر، سینما، نقاشی، شعر و ...) نیز مطالعه و دقت داشته باشد تا جایگاه داستان را در دنیای ادب و هنر بشناسد.


با این تفاصیل در می یابیم که نویسندگی دایره ی گسترده ای دارد و نویسنده کسی است که بیشترین اطلاعات را راجع به زندگی و انسان دارد. البته نباید فراموش کرد که آنچه برای داستان نویس اهمیت بیشتری دارد، مطالعات داستانی، ادبی و هنری است.


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   صادق  

عنوان متن اقا تبریزی یکشنبه 85 آذر 5  ساعت 9:27 عصر

 


نمی دانم همیشه این گونه بوده است یا در سال های اخیر؟ اما مدت هاست که حوزه ی علمیه جایگزینی برای علمای بزرگی که دار فانی را وداع می گویند، معرفی نکرده است. شاید معنای ثلمه ی جبران ناپذیر نیز همین باشد. بر شیعیان و حق جویان فرض است که در کنار عزا و تجلیل از مقام بزرگانی همچون مرحوم آیت الله العظمی تبریزی، با مطالعه و دقت در شرح حال و نوع سلوک ایشان، برای زندگی خود توشه برگیرند و راه به گونه ای بروند که مورد رضایت حضرت حق باشد و در نهایت به نزدیکی به پروردگار – تا حد امکان – منجر شود. در ادامه شرح حال معظم له را می خوانید:


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   صادق  

عنوان متن تسلیت یکشنبه 85 آذر 5  ساعت 9:26 عصر

فوت چانسوز حچه الله والمسلمین اقا تبریزی برهمه ی مسلمین چهان تسلیت باد

  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   صادق  

عنوان متن حلاچ یکشنبه 85 آذر 5  ساعت 9:11 عصر

حلاج کسیکه کشته ی درراه حق و شیر بیشه ی تحقیق

وعرفان و خداشناسی بود .درنهایت سوزواشتیاق ودر شدت فراق مست و بی قرار وشوریده روزگار بود عشقی پاک و ریاضتی وکرامتی عجیب داشت الفاظی  مشکل در حقایق و اسرار و معانی محبت وفصاحت       و بلاغت داشت که کس را باورنبود و اگر باور داشتند به ظاهرانکارمی کردند وهمین که نمی توانستند     حرف حلاج را بفهمند  بعضی اورا ساحروبعضی دیگراورا کافروعده ای اوراازاصحاب حلول  

می دانستنداما هرکس بوی ازتوحید برده باشد می دا ند که اوهیچیک ازاین ها نبود .حسین منصورحلاج ازبیضا فارس ودر واسط بزرگ شده بود وبخاطر این موضوع به او حلاج می گویند:یکبارازانبار پنبه ای عبور می کرد اشاره ای به پنبه کرد وبدون معطلی دانه از درون پنبه بیرون آمد و مردم متحیر شدند.

نقل شده است که منصور درشبانه روز400رکعت نمازمی خواند حسین سخن حق را آشکارا می گفت و به دنبال بهانه ای نیز  بود  به مصلحت نگاه نمی کرد  آنچه که حق بود می گفت واین امرباعث شده بود که مشایخ آن روزگار یا به قولی عرفای بظاهر دینداراوراازخودبرانند وحال نمی دانستند که آنچه ازدل برآید بدل نشیند هرچه اورا بیشتر دورمی کردند اطرافیان بیشتری بدورش جمع می شدند.حلاج نمیتوانست سکوت کند حتی عارف بزرگ جنید بغدادی اورا دعوت به سکوت کرداما نپذیرفت وجنیدبه اوگفت :که بزودی بالای دار خواهی رفت واودرجوابش گفت:روزی که مرابرسردارمیکنندتولباس اهل تصوف(صوفیان)رابه تن خواهی کردزمان مرگ حلاج جنید این چنین نوشت:(برظاهرکار کشتنی است اماباطن را خدا داند) دوسال درمکه بود که بعد ازبازگشت از مکه احوال درونی مردم برایش اشکار بود نقل می کنند که اوبه     هر جا می رفت اورا میراندند .حلاج میگوید الهی من میدانی که عاجزم ازمواضع شکر پس توبجای من شکرکن که ان شکری شکراست که تو خود بگویی

ازدست وزبان که برآید       کز عهدهی شکرش بدرآید      

                                                                                                سعدی

حلاج اناالحق می گفت وهمین باعث شد که خلیفه به کشتن او امر دهد حلاج درزندان نیز اناالحق می گفت درباریان طاقت نیاوردند واورابر دار کردند وحدود 100000 نفر دورش جمع شدند   

 

وقتی اورا پای چوبه دار کردند روبه نمازایستاد پرسیدند حالت چگونه است گفت معراج مردان سردارست وباحالت مناجات گفت :آنچه اومیداندکسی نمی داند              وقتی اوراسنگسارمی کردند شبلی برای موافقت با مردم کلوخی برسرحلاج زد         حلاج آهی کشید پرسیدند که چرا اه کشیدی گفت مردم نمیدانند اما شبلی که میداندومیزند تمام اعضای بدنش موقع بریده شدن ذکروشکرخدارامی گفتندبزرگی می گوید که چراحلاج بااین همه خداشناسی به این روزافتاد

خدافرموده است:ماحاجراازسری ازاسرارخودآگاه کردیم وگفتیم چیزی نگو اماحلاج طاقت نیاورد وسزایش همین بود حلاج میگفت :من هیچ نیستم هرچه هست خداست

اینجامن من کردن معنا نداردوهمین من من کردن باعث بدبختی هاست

 این بود سرگذشت یک عارف کامل که تمام وجودش خدایی شده بوداما ما چگونه ایم اگردقت کنید بظاهر ابلیس نیستیم اما تمام افعالمان ابلیس گونه است

اگر شبلی حلاج را   تاییدکرده بود من الان این زندگی نامه را بنویسم

خدایا حلاج وحلاج های زمان مارا غریق رحمت خود قرارده الهی نظری برمابکن تابتوانیم سخنان حلاج را درک کنیم      

                                                             الهی أمین

 



  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   صادق  

عنوان متن به نمام خدا یکشنبه 85 آذر 5  ساعت 8:37 عصر

سلام

فعلا آزمایشی است.


  نظرات شما  ( )

<      1   2   3      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ناصرعبدا..
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ